My l0ve

دیگه بهت نمیگم برو به جهنم. آخه مگه جهنمیا چه گناهی کردن که باید عوضی مثل تو رو تحمل کنن.

My l0ve

دیگه بهت نمیگم برو به جهنم. آخه مگه جهنمیا چه گناهی کردن که باید عوضی مثل تو رو تحمل کنن.

 

توی کلاس چشم تو زنگا همه ریاضیه

توی کلاس چشم تو زنگا همه ریاضیه

همیشه التماس من با چشم تو موازیه

توی کلاس چشم تو زنگا یه وقت جغرافیه

ما دریا رو میخوایم چه کار چشمای نازت کافیه

توی کلاس چشم تو همیشه زنگ اوله

اخه یه عمره که دلم توی کلاس معطله

توی کلاس چشم تو همه همیشه حاضرن

هیچ روزی غایب نداریم نه اینکه حاضرا برن

توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ فیزیکه

آهنربایی که دلم انقدر به چشمات نزدیکه؟

توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ شیمیه

دیوونه های عشق تو یکی دو تا نیست تیمیه

توی کلاس چشم تو یه وقتا زنگ ورزشه

گاهی نگاهم میکنی آخ که چقدر با ارزشه

توی کلاس چشم تو یه زنگی هست به اسم جبر

از چشم تو ناز کردنو از دل من همیشه صبر

توی کلاس چشم تو یه زنگه اسمش احتمال

شاید تو این زنگ برسیم به آرزوهای محال

توی کلاس چشم تو اجازه دادن آسونه

چون کسی بیرون نمیره هرکی بره پشیمونه

توی کلاس چشم تو یه وقتا هست زنگ متون

خلی.. تو کم قصه داری دلتو بیشتر روش بخون

توی کلاس چشم تو هر کی نباشه مبصره

حرف درست مبصر کلاس همیشه شاعره

توی کلاس چشم تو نگاها روی نیمکته

موندن تو دست توهه تو میگی هرچی قسمته

توی کلاس چشم تو پر مداد قرمزه

دفتر مقمون پر از جمله بی تو هرگزه

توی کلاس چشم تو میز پر یادگاریه

بیشتر میزامون پر از چرا دوسم نداریه

توی کلاس چشم تو تعطیله نمره انضباط

بیست میگیرن از آسمون عاقای بی احتیاط

توی کلاس چشم تو نوشته رو تخته سیاه

ما همه چشم به راهتیم زیبا تو رو خدا بیا

توی کلاس چشم تو بازه همیشه پنجره

تو زنگ تفری هم کسی دلش نمیخوات که بره

توی کلاس چشم تو نیخوره زنگ خونه

هرکی دلش بخوات میره هرک بخوات میمونه

توی کلاس چشم تو یه زنگ زیست شناسیه

همش نگاهت میکنم آخه این چه کلاسیه؟

توی کلاس چشم تو ه وقتا زنگ دستوره

رفتنو صرفش میکنه دلم با انکه مجبوره

توی کلاس چشم تو دلا همیشه عاشقه

من شنیدم فردا کلاس تو دشتای شقایقه

تو کلاس چشم تو هر پرشی قدقنه

با چشم تو جواب تک تک سوالا روشنه

تو کلاس چشم تو دیوونگی ه رنگیه

انقدر که محو تو مییم نمدونم چه زنگیه

توی کلا چشم تو یه وقتا زنگ هنره

فایده نداره واسه تو هر چی بگم بی ثمره

تو کلاس چشم تو از کل دنا اومدن

تو کلاس چشم تو از کل دنا اومدن

بیدار شدم چه خوابی بود انگار بازم زنگو زدن

نظرات 11 + ارسال نظر
الناز شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ب.ظ

بعد رفتنت عزیزم بس که تنهایی کشیدم
قامتم خمیده از بس عشقتو به دوش کشیدم
تو غم بی هم زبونی هی می کشتم لحظه هامو
روی برگ های شعرم خالی کردم عقده هامو
خاطرت جمع هر جا باشی توی غربت یه کسی هست
خاطراتت زندگیشه اون غریبه خاطرت هست اون که تو هفت آسمونش یه ستاره هم نداره
اون منم که دل خوشی شه
گل من کسی رو داره
مثل دیگرون نبودم سر راهتو نبستم می دونستم نمیای و چشم به جاده ها نشستم خاطرت جمع تو دل من تو حسابت پاکه پاکه این خطای دل من بود اون که افتاده به خاکت تو روزهایی که نبودی نمی دونی که چی کشیدم صبح تا شب زخم زبون از هر غریبه ای شنیدم گل من سرت سلامت تو که خوش باشی غمم نیست این همیشه آرزومه پس دلیل ما طمع نیست دیگه از گریه گذشته به جنون کشیده کارم تو که خوشبختی عزیزم دیگه غصه ای ندارم


[ بدون نام ] شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ

shere zibaee bood
pishe manham biai khoshhal misham

مینا شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

اگه به من سر نزنی دیگه دوستت ندارم............
چون میدونم میخوای به منم سر بزنی میگم که دوستت دارم.بای بای

بهار یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:12 ب.ظ

تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!
.

صدف یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ

نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم

متینه یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:16 ب.ظ

روزهای تکراری ، گذشت آن لحظه های بیقراری
گذشت آن شبهای پر از گریه و زاری
کمی دلم آرامتر شده
فراموشت نکرده ام ، مدتی قلبم از غمها رها شده
شب های تیره و تار من
مدتی بیش نیست که میگذرد از آن روز پر از غم
به یاد می آورم حرفهایت را
باز هم گذشته ها میسوزاند این دل تنهایم را

ساناز یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ

میخواهم تو را ، میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا
طاقت ندارم دیگر، حس کن احساس این دل تنهارا

باران یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ

ای بی وفا حالا که من لحظه به لحظه میگویم دوستت دارم
با التماس ، با گریه ،میگویم عاشقت هستم
پس چرا مثل قبل یادی از من نمیکنی

سهیل یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ب.ظ

این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم…

عسل یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ب.ظ

عشــــقت شوخــــی زیبایی بود که با قلــــــب من کردی
زیبــا بـــــود …امّا…شوخی بــــود
حالا . . .
تو بی تقصیری! خدای تو هم بی تقصیر است
تمام این تنهایی تاوان اشتباه خود من است

iman یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ب.ظ http://secrets2.mihanblog.com

سلام آپم منتظر نظرتم[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد